Portrait: Life of Reza (1996)


Portrait: Life of Reza (1996)

I’ve took these portraits of a stranger who lived alone in my city. He can hardly read or write but in his imagination he was an intellectual who gave speeches in many places such as united nation. Reza could talk almost nonsense about culture, politic and art just by what he heard here or there.

مردی که زیاد می دانست(1376)

غریبه ی پرسه زنی بود در شهر زادگاهم بابل. از آن دسته آدم هایی که مثل سایه در میان ما زندگی می کنند؛رفتار عجیبی دارند؛ هر روز از کنار ما می گذرند؛ آنها را می بینیم؛ بی آنکه دلیلی برای بودنشان بیابیم!
عکاسی برای من ابزاری برای کنجکاوی در شخصیتی بنام رضا شد. مردی میان سال با ظاهری ژولیده که به زور می توانست بخواند و بنویسد اما تنها با اتکا به شنیده هایش معلوماتی بی نظیر داشت از تاریخ و فرهنگ و سیاست. در خانه ای خرابه زندگی می کرد که در میان آب محاصره شده بود؛ و در توهماتش از خود روشنفکری بزرگ ساخته بود. با عکس هایی ساختگی از زمان جوانی اش که او را در حال سخنرانی های خیالی در سازمان ملل(آنچنان که خود باور داشت) نشان می داد.
سال ها بعد از ثبت این عکس ها سراغی از او گرفتم. می گفتند سال هاست او را ندیده ایم!